پیام هایی به مارکوس تادو تکسیرا در Jacareí SP، برزیل

 

۲۰۲۱ مارس ۲۳, سه‌شنبه

پیام ملکه و فرستاده صلح ما که به مراقبت‌دار مارکوس تادئو تیخیرا منتقل شد.

باید پیام من از بوناته بیشتر پخش شود!

 

(مارکوس): "همیشه ستوده باشید: عیسی، مریم و یوسف!

بله خانم من.

بله مادر، می‌کنم...

می‌کنم بله..."

(مریم قدیس): "پسران و دختران عزیز، امروز دعوت شما همه را به پخش بیشتر پیام‌هایی که در بوناته داده‌ام می‌کنم.

ظهورهای من در غیای دی بوناته چنان‌که خواسته بودم برای جهان آشکار نشدند. بنابراین یک شمشیر از درد بسیار آزاردهنده هنوز امروز هم در دل من است، زیرا درخواست‌های من که در بوناته کردم پاسخ داده نشده‌اند.

فقط پسر کوچکم مارکوس تلاش فوق‌العاده‌ای کرده تا پیام من از بوناته بیشتر شناخته و توسط همه رعایت شود.

باید به او کمک کنیم، باید پیام من از بوناته بیشتر پخش شود!

پس برای تمام فرزندانم ۶ فیلم از ظهور من در بوناته (صداها از آسمان #۲۰) بدهید، تا همه بعداً صداهای من به توبه، دعا و تعزیر را بشنوند و خواسته‌هایم را سریع‌ترین زمان ممکن عملی کنند، زیرا اگر نه، پدر ابدی اجازه خواهد داد که عذاب بزرگ بر تمام انسان‌ها بیفتد، و طاعونی که حالا در سراسر جهان می‌چرخد، از دنیا عبور نمی‌کند!

به خاطر نافرمانی پیام‌های آسمان است که جهان مجازات شده‌است و تنها اطاعت، دعا و توبه چنان‌که آسمان خواسته‌است می‌تواند همه طاعون‌ها و مجازات‌ها در جهان از بین برند.

همیشه خودتان را نگاه دارید، بسیار بدعا کنید، پیام‌هایم و زندگی قدیسان را بخوانید و فکر کنید تا با گناه به دست شیطان نیافتید.

روزانه تسبیح من را بگویید!

اکنون شما همه را از بوناته، پونتمین و ژاکارئی با عشق برکت می‌دهم.

لینک یوتیوب:

https://youtu.be/WZDk_yCpedY

---------------------------------

مریم به ادسون گلاوبر

در ۱۱ ژوئن ۱۹۹۷، مادر مقدس برای ادسون و مادربزرگش از ظاهر شدن خانواده قدیس در غیای دی بوناته در شمال ایتالیا در دهه ۴۰ میلادی سخن گفت که ادسون ابتدا کاملاً بی‌خبر بود. او گفت:

«پسران و دخترانی عزیز، وقتی با یسوع و سنت جوزف در غیای دی بوناته ظاهر شدم، می‌خواستم به شما نشان دهم که بعداً دنیا باید عشق زیادی به قلب پاک سنت جوزف و خانواده قدیس داشته باشد، زیرا شیطان در این آخرالزمان خانوارها را بسیار عمیقاً تحت حمله قرار خواهد داد و آنها را نابود خواهد کرد. اما دوباره آمده‌ام تا برکات خداوند ما، خدای بزرگ، را برای همه خاندان‌هایی که به حفاظت الهی نیاز دارند، آورم.»

منبع: www.sunstar.com.ph

---------------------------------

۱۳ ظاهر شدن مریم مقدس به آدلاید رونکالی (غیای دی بوناته)

شنی‌های بوناته

مقدمه کوتاه درباره مکان ظاهر شدن مریم مقدس به کوچک آدلاید رونکالی

پاروچیهٔ غیای دی بوناته در دیرستان برگامو، حدود ده کیلومتر از پایتخت قرار دارد. می‌توان آن را با یک ساعت رانندگی از میلان و برشیا طی کردن اتوباه به سمت گذرگاه کاپریاته و سپس رفتن به سوی پونته سان پیترو رسید. پس از ایستگاهی در بوناته سوپرا، بعد از بنزین‌فروشی راست رو بگیرید و پایین‌تر به طرف غیای دی بوناته بروید. چند پیچ و خم در خیابان‌های روستا و شما به مکان ظاهر شدن‌ها ۱۹۴۴ می‌رسید که یک کاپل یادبود بر پا شده‌است.

غیای دی بوناته نام خود را از خاک ریز رود برمبو گرفته است. این یک محلهٔ بوناته سوپرا و به‌طور جزئی پرزیزو است. کلیساییاً، غیای دی بوناته پس از ۱۹۲۱ پاروچیهٔ شده‌است. غیای دی بوناته در ۲۹ مارس ۱۹۴۴، شب قبل ظاهر شدن‌ها، بعد از بسیاری از اختلافات، به رسمیت شناخته شد و تنها پاروچیهٔ دیرستان است که به خانواده قدیس اختصاص دارد.

ایل تورچو یک زیر محلهٔ غیایه است که شامل گروهی از چند خانه‌ای می‌شود که در نزدیکی برمبو پراکنده شده‌اند، میان گستره‌ای از زمین‌های کشاورزی و باغچه‌ای کاجی قرار دارد که توسط تپه ایزولا حاکم است. این تپه به عنوان آمفی‌تئاتر برای جمعیت عظیمی خدمت کرد که هنگام ظهورها آنجا جمع شدند. در واقع، از ۱۳ مه تا ۳۱ ژوئیه ۱۹۴۴، بیش از سه میلیون زائر به این روستای کوچک برگامو آمدند، موج‌هایی از مردم که بیشتر پیاده یا با وسایل دیگر می‌آمدند و زندگی خود را بر اثر بمباران‌های مستمر و آتش توپخانه در خطر قرار دادند.

جنگ جهانی دوم ایتالیا را به سوگوارگی و ویرانی فرو برد. مردم در ترس و محرومیت از هر نوعی زنده بودند و آرزو صلح غیرممکن می‌نمود. هنگامی که همه چیز برای ایتالیا و جهان گم شد، وقتی پاپ خطر داشت به آلمان تبعید شود، امیدی دوباره با یک معجزه روشن شد. در این روستای کوچک ناشناخته دنیا، در عصر ۱۳ مه ۱۹۴۴، مریم مقدس به دختری هفت ساله ظاهر شد.

چون که در فاتیما در ۱۳ مه ۱۹۱۷ طی جنگ جهانی اول کرد، مریم مجدداً روز ۱۳ مه را برای ارسال پیام‌های امید و صلح خود به جهان انتخاب کرد که توسط جنگ جهانی دوم ویران شده بود.

ظهورهای غیایه دی بوناته «پایان‌نامه فاتیما» نامیده شد.

آدلاید رونکالی

مقدمه کوتاه زندگی‌نامه‌ای از آدلاید رونکالی

در سال ۱۹۴۴، در تورچو، یک محلهٔ کوچک غیایه دی بوناته سوپرا، خانواده رونکالی متشکل از پسر لوئیجی و هفت دختر: کاترینا، ویتوریا، ماریا، آدلاید، پالمینا، آنونزیاتا و رومانا (و فدریکا که در سن جوانی مرد) زندگی می‌کردند. پدر انریکو به‌جای کشاورزی، کارگر یک کارخانه محلی بود. مادرش آننا گامبا، خانه‌دار بود و باید با صبر فراوان فرزندان خود را بزرگ کند.

آدلاید در آن زمان هفت ساله بود. او در ۲۳ آوریل ۱۹۳۷ ساعت ۱۱ بامداد در تورچو به دنیا آمد و توسط کشیش پاریش، دون چزاره ویتال، در ۲۵ آوریل تعمید یافت. او کلاس اول را گذراند؛ یک کودک معمولی بود، پر از سلامت و زنده‌گی، دوست داشت بازی کند.

تا آن عصر بعدازظهر ۱۳ مه ۱۹۴۴ که خانواده مقدس به وی ظاهر شد، هیچ چیز نشان نمی喫ده بود که نام او تنها مرزهای ایتالیا بلکه اروپا را نیز عبور خواهد کرد.

در حالی‌که جهان در آتش نفرت و سلاح‌ها سوخته بود و جنگ مانند پایان نیافتنی می‌نمود، مریم مقدس، مادر وحدت و ملکه صلح، یک دختر جوان از بوناته، آدلاید رونکالی را انتخاب کرد تا پیام‌های خود را به دنیا برساند. او برای سیزده روز در دو دوره ظاهر شد: اولین دوره از ۱۳ تا ۲۱ مه و دومین دوره از ۲۸ تا ۳۱ مه.

مریم مقدس پیش‌بینی کرد:

"شما بسیار رنج خواهید برد، اما گریه نکنید زیرا بعداً با من به سوی آسمان خواهد آمد." "در این درهٔ حقیقی غمی شما یک شهید کوچک خواهید بود..." اما آدلاید هنوز کودکی بود تا بتواند سخنان سنگین این کلمات را فورا ارزیابی کند. پس از ظاهر شدن‌ها، او انزوا داده شد، تهدید و ترسانده و روانی شکنجه‌دیده شد به حدی که در نهایت، ۱۵ سپتامبر ۱۹۴۵، کسی توانست یک تکذیب نوشته‌ای از وی بگیرد که مانند سنگ بر روی فرایند تأیید ظهورها فشار آورد.

در ۱۲ ژوئیه ۱۹۴۶، او تکذیبی را که به وی دیکته شده بود انکار کرد و با نوشتن مجدداً حقیقت ظاهر شدن‌ها را تایید کرد، اما ناگهان نتیجه‌ای نداشت زیرا در ۳۰ آوریل ۱۹۴۸، اسقف برگامو مونسیور برنارگی فرمان "non consta" صادر کرد که هر گونه عبادت به مریم مقدس ممنوع شد و او مانند ظهورده غیایی دی بوناته پرستش می‌شد.

او را اینجا و آن جا منتقل کردند، بدون رضایت خود و بی‌خبر از والدین‌اش، مخالفت شده بود، مسخره و افترا زده شد؛ آدلاید صلیب خود را دور از خانه برد.

هنگامی که پانزده ساله شد، اسقف اجازه داد تا به خواهران ساکرامنتینه برگامو بپیوندد. هنگامی‌که اسقف فوت کرد، کسی توانست فرمانی برای بیرون راندن او از صومعه دریافت کند و مجبورش کرد که برنامه حرفه‌ای را که مریم برای وی نشان داده بود ترک کند. این انکار باعث بسیار دردسر شد و به بیماری طولانی مدت منجر گردید.

هر دختر نوجوانی با رویدادی مانند او نابود می‌شد، اما آدلاید قوی بود و بهبود یافت. خسته از انتظار باز شدن دروازه صومعه دوباره، تصمیم گرفت ازدواج کند و به میلان رفت تا خود را وقف مراقبت از بیماران بگذارد. سال‌ها گذشت و آدلاید در سکوتی که توسط اربابانش بر او تحمیل شده بود باقی ماند.

در نهایت، بهره‌گیری از فرمان‌های شورای دوم واتیکان در مورد حق اطلاعات، آدلاید احساس آزادی کرد از ممنوعیت‌هایی که بر او اعمال شده بودند و تصمیم گرفت با رسمی‌ترین شکل ممکن، پیش یک نوتار، حقیقت دیدارها را دوباره تأیید کند.

اکنون آدلاید رونکالی، بینایی‌دار غیایه، دیگر نیست. به دلیل بیماری غیرقابل درمان در ساعت سه صبح روز یکشنبه ۲۴ اوت ۲۰۱۴ فوت کرد. او زندگی خود را با پنهان ماندن کامل و دور از چشم‌انداز عمومی گذراند، تحت فرمان کلیسا و بیش‌تر بدون هیچ گونه کینه‌ای برای کسانی که به او درد و غم زیادی وارد کردند.

THE 13 APPARITIONS OF MADONNA

به کوچک آدلاید رونکالی (غیایه دی بوناته)
*******

1st APPARITION

تاریخ: شنبه ۱۳ مه ۱۹۴۴، ساعت ۱۸:۰۰

حضور: آدلاید و چند دختر کوچک

دیدار: خانواده مقدس

در آن عصر بعد از ظهر مه ۱۳، ۱۹۴۴، آدلاید رونکالی هفت ساله به جمع‌آوری گل‌های زردآلو و کاکتوس در مسیری که کنار جنگل سرو می‌گذشت تا آنها را پیش تصویر مریم مقدس قرار دهد رفت.

با او با فاصله‌ای، خواهرش شش‌ساله پالمینا و چند دوستش بودند.

از دفترچه یادداشت‌های آدلاید:

«من قصد داشتم گل‌ها را برای مادونا که در نیم راه پله به اتاق من در خانه‌ام است، بگیرم. دایزی‌هایی برگرفته بودم و آنها را در یک کارتون قرار داده‌بودم که پدرم ساخته‌بود. یک گل موچین زیبا دیدم اما خیلی بالا بود تا بتوانم آنرا بردارم. وقتی آنرا تماشا می‌کردم، نقطه‌ای طلایی از بالای آسمان به سمت زمین نزدیک شد و با گذشت زمان بزرگتر و بزرگتر شد و در درونش حضور بانویی زیبای همراه با کودک عیسی در بازوهایش را دیدم و در چپ‌اش یوسف مقدس. سه نفر در داخل سه دایره بیضی نور قرار داشتند و در فضا معلق بودند، نزدیک به رشته‌های نور. بانوی زیبا و شاهنشاهانه پوشیده از یک لباس سفید و پرده‌ای آبی بود؛ بر بازو راستش تاج تسبیح ساخته شده از مانی‌ها وجود داشت; روی پاهای باریک‌اش دو گل گلیسیان سفید قرار داشتند. پیراهن اطراف گردنش با مرواریدهایی که همه به شکل زنجیر طلایی بسته بودند، پایان می‌یافت. دایره‌هایی که سه نفر را احاطه کرده‌بودند روشن و دارای رنگ‌های طلا بود. ابتدا ترس داشتم و سعی کردم فرار کنم، اما بانو با صدای نرمی صدا زد: «فرار نکن زیرا من مادونا هستم!» پس ایستادم و به او نظر کردم، ولی با احساس ترسی. مادونا به من نگاه داشت، سپس افزود: «تو باید خوب، اطاعت‌کار، احترام‌مند نسبت به همسایه‌ها و صادق باشی: خیرخواهی کن و برای نهم شب متوالی در این زمان دوباره بیای». مادونا چند لحظه به من نگاه داشت، سپس آهسته دور شد، بدون اینکه پشتش را به من نشان دهد. تا زمانی که ابر سفید رنگ آنها از دیدم خارج کرد، تماشا می‌کردم. کودک عیسی و یوسف مقدس سخن نگفتند؛ فقط با یک نظر دوستانه به مننگاهی کردند».

دوستان آدلاید وقتی او را در حالت ekstazi دیدند، صدا زدند و وی را لال کردند اما موفق نشدند. چنان‌که خواهرش پالمینا تحت تأثیر قرار گرفت و برای مادرشان رفت تا بگوید که آدلاید ایستاده مرده‌است. آهسته از حالت ekstazi خود به حال عادی برگشت، آدلاید با دوستانش در مورد دیدن مادونا صحبت کرد اما این موضوع را در خانواده‌اش مطرح نکرد، چنان‌که شام آرام برگزار شد. دوستانش همین‌طور کار نکرده و بدین ترتیب شایعه‌ای در روستا پخش شد.»

*******

دومین ظهور

تاریخ: یکشنبه، ۱۴ مه ۱۹۴۴، ساعت ۱۸:۰۰

حضوریانی که حضور داشتند: آدلاید، چند دختر کوچک و یک پسر

دیدار: خانواده مقدس

از دفتر یادداشت‌های آدلاید:

«من با هم‌راهانم در اوراتوری بودم، اما حدود ساعت شش شب احساس کردم که می‌خواهم به جایی بروم که مریم مقدس من را دعوت کرده است. با چند نفر از هم‌راهانم سریعاً بیرون رفتیم؛ وقتی آنجا رسیدیم، بی‌اختیار بالا نگاه کردم و دو کبوتر سفید دیدم که عبور می‌کردند، سپس بالاتر دیده شد یک نقطه روشن نزدیک شده و شکل خانواده مقدسی به وضوح و بزرگی مشخص شد.

اولاً از من خندیدند، سپس مریم مقدس دوباره آنچه روز قبل گفته بود را برای من تکرار کرد: «تو باید خوب، اطاعت‌کار، صادق باشی و به‌خوبی دعا کنی، احترام‌مند نسبت به همسایه خود. بین چهارده تا پانزده سالگی تو خواهی شد یک راهبه ساکرامنتین. بسیار رنج خواهد بردی، اما گریه نکن زیرا بعداً با من در آسمان خواهی آمد!» سپس آهسته دور شد و مانند شب قبل ناپدید شد.

در دلم شادی زیادی احساس کردم از کلمات کوتاه مریم مقدس، و یادگار حضور شیرین او روشن و دقیق در ذهنم بود. با هم‌راهانم به سمت اوراتوری برگشتیم؛ نیم‌راهی یک پسر خوب روبرو شد که من را پرسید. وقتی گفتم که مریم مقدس دیده‌ام، آنچنان نگران شده بود که گفت: «سعی کن دوباره بروی و ببینی آیا او به تو ظاهر می‌شود و ازش بپرس که آیا من می‌توانم با تقدیم خودم به او کشیش شوم.» سریعاً برگشتم به آن‌جا و بالا نگاه کردم به آسمان امیدوارانه که مریم مقدس دوباره بازگردد. در حقیقت، پس از چند دقیقه، زیبایی حضور مریم مقدس دوباره ظاهر شد، به او خواسته‌ی کاندیدو را ابراز کردم که حاضر بود در دیدار جدیدش شرکت کند. با صدای نرم و مادری پاسخ داد: «بله، بعد از پایان جنگ، او کشیش میسیونر بر اساس قلب مقدسی من خواهد شد.» پس از گفتن این کلمات آهسته ناپدید شد.

پس از دیدار، احساس کردم پسر کوچک پوشاک مرا کشید و با نگرانی پرسید که مریم مقدس چه جواب داده است. وقتی پاسخ مریم مقدس را به او تکرار کردم، خوشحالانه رفت تا مادرش را بگوید. با هم‌راهانم خانه‌ام برگشتیم و در دلم شادی بزرگی احساس کردم. قبل از ترک کردن، مریم مقدس من را دعوت کرده بود که هفت شب دیگر بازگویم.

آدلاید زمان زیادی نگذاشت تا حقیقت پیش‌گویی دوم را تجربه کند. واقعاً آن‌شب در خانواده‌اش سخت سرزنش شد. پدر آ. تنتوری می‌نویسد که در این ظاهر شدن مریم مقدس «وکاسیون کاندیدو» را تأیید کرد «به او خندید»، اما سپس آدلاید یک فریاد کوچک زد و چهره خود را با دست‌هایش پوشانده بود، بدون اینکه بخواهم توضیح دهد. احتمالاً از رنج‌هایی که این واکسیون برای دوستش هزینه خواهد داشت، مطلع بوده است. در همین حال خبر ظاهر شدن‌ها مرزهای غیای بوناته را گذشت.»

*******

۳امین ظاهر

تاریخ: دوشنبه، ۱۵ مه ۱۹۴۴، ساعت ۱۸:۰۰

حضور: آدلاید، دو دوست و حدود صد نفر

رویا: خانواده مقدس (دریافتار از معمول)

از دفتر یادداشت‌های آدلاید:

'کمتر از شش ساعت، به محل ظهورها با همراهان خود رسیدم: ایتالیا کورنای و جولیا مارکلینی. زمان زیادی برای رسیدن به مکان طول کشید زیرا جاده پر بود. نقطه نورانی که توسط دو نغز کوچک پیشرو می‌شد ظاهر شد و آهسته نزدیکتر شده و خانواده مقدس را درخشنده‌تر از معمول نشان داد. چشم‌های آبی روشن بچه عیسی در این ظهور توجه من را به ویژه جلب کرد. لباس کوچکی که او را تا پا پوشانده بود، رنگ رژه‌ای صاف مانند پیراهن با ستاره‌های کوچک طلایی پراکنده بود. مریم مقدس یک کت بلوطی روشن و یک روسری سفید بسیار بلند از سرش می‌آمد. ستارگان کوچک حلقهٔ نورانی اطراف چهره مریم را تشکیل داده بودند؛ روی پاهای او دو گل گُلاب قرار داشت و بین دست‌های بسته‌اش تسبیح بود.'

بسیاری به من توصیه کرده بودند که از مریم بگویم کودکانشان را درمان کند و پرسیدن وقتی صلح خواهد آمد. همه چیز را برای مریم گفتم و او پاسخ داد: "به آنها بگوید اگر می‌خواهند فرزندانشان بهبود یابند باید توبه کنند، بسیار دعا کرده و از گناه‌های خاصی اجتناب نمایند. اگر مردان توبه کنند جنگ در دو ماه پایان خواهد یافت؛ در غیر این صورت کمتر از دو سال." با من حدود ده بار تسبیح خواند، سپس آهسته دور شدند تا ناپدید شوند.'

از جریان جمعیت‌های زیادی که بعداً آمدند، تصور می‌شد همه آن دعا و توبه را انجام داده‌اند که مریم خواسته بود و فکر می‌کردند جنگ در دو ماه پایان خواهد یافت. اما دو ماه پس از ۱۵ مه، چهارشنبه ۲۰ ژوئیه، حمله به هیتلر رخ داد که آغاز سقوط آلمان و شکست بعدی آن شد. هنوز جنگ تا تابستان ۱۹۴۵ ادامه داشت با توقف تدریجی دشمنان. مریم دقیقاً پیش‌بینی کرده بود: "کمتر از دو سال".'

*******

چهارمین ظهور

تاریخ: سه‌شنبه ۱۶ مه ۱۹۴۴، ساعت ۱۸:۰۰

حضور: حدود ۱۵۰ نفر

رویا: خانواده مقدس

در بعد از ظهر، آدلاید به اوراتوری رفت که در آنجا توسط خواهر کونچتا درباره ظاهر شدن‌ها سؤال شد. آدلاید بین دیگر چیزها آشکار کرد که آمدن مریم معصومهٔ ما همیشه پیش‌روی دو پرنده کوچک سفید بود و همچنین آنکه بیکران با لهجه برگامو به او سخن گفت. دخترک در زمان مناسب خانه بازگشت اما مجبور شد بسیار اصرار کند تا بتواند در ساعت ۱۸:۰۰ ملاقات خود را با مریم معصومهٔ ما داشته باشد.

از دفترچه یادداشت‌های آدلاید:

'در این ظاهر شدن، برای اینکه در زمان من دقیق باشم مجبور شد بسیار با افرادی که خانه‌ام را پر کرده بودند اصرار کنم زیرا همه می‌خواستند به من باور کنند که پنج بجه است در حالی‌که احساس کردم از قلب خودم آن ساعت بود که مریم معصومهٔ ما برای من تعیین کرده‌است. پس از اصراری که کردم تا اجازه دهند بیرون بروم، یک مرد مرا با دستش گرفت و مرا به مکان ظاهر شدن‌ها برد. مانند سایر شب‌های دیگر، نقطه روشن پیش‌روی دو کبوتر کوچک ظاهر شد و مریم معصومهٔ ما همراه با مسیح کودک و یوسف مقدس دوباره خود را نشان دادند. لباس‌شان همانند روز قبل بود.'

مریم معصومهٔ ما به من لبخندی زد سپس با چهره‌ای غمگین گفت: "چند مادر فرزندانشان در بدبختی هستند چون گناه‌های جدی‌شان باعث شده‌است؛ بگذارید از گناه کردن دست بردارند و کودکان درمان خواهند شد." من برای یک نشانه خارجی درخواست کردم تا خواسته مردم را راضی کنم. او به مرا پاسخ داد: "آن هم در زمان مناسب خود خواهد آمد. برای فقیران گناهکار که نیاز دارند از دعاهای کودک‌ها هستند، دعای کنید." با این گفتن، رفت و ناپدید شد.'

*******

پنجمین ظاهر شدن

تاریخ: چهارشنبه، ۱۷ مه ۱۹۴۴، ساعت ۱۸:۰۰

حضور: حدود سه هزار نفر

دیدگاه: مریم معصومهٔ ما همراه با هشت فرشته کوچک

آن روز آخرین بار بود که آدلاید در مدرسه ابتدایی غیای بوناته شرکت کرد. استاد او درباره ظاهر شدن‌ها سؤال کرد و داستان آدلاید قانع‌کننده بود. پس از بازگشت به خانه، مادرش آدلاید را به اتاق‌اش برد و با گریستن حقیقت دربارهٔ ظاهر شدن‌ها را از وی پرسید. آدلاید تأیید کرد.

از دفترچه یادداشت‌های آدلاید:

«در ساعت معمولی به مکان ظهورها رفتم. دو کبوتر پیش از نقطه روشن ظاهر شدند و مریم مقدس با لباس قرمز و یک پرده سبز که دارای دم بلند بود، ظاهر شد. در اطراف سه دایره نور، هشت فرشته کوچک پوشیده شده توسط آبی و صورتی متناوب بودند، همه زیر زانوهای مریم مقدس، به شکل نیم‌دایره قرار داشتند. چند لحظه پس از دیدن مریم مقدس، او فوراً با من سخن گفت و یک راز را که باید برای اسقف و پاپ فاش شود، به من سپرد: «به اسقف و پاپ رازی را بگوید که به شما سپرده‌ام... توصیه می‌کنم آنچه از شما گفته‌ام انجام دهید، اما به کسی دیگر نگوید.» سپس آهسته ناپدید شد.»

سه روز بعد، در بیستم مه، ادلاید برای فاش کردن راز به اسقف برده شد. چه چیزی در این راز چنان مهم بود که اسقف تقریباً در میانه ژوئن ۱۹۴۴، خاصاً به گاندینو رفت، جایی که دختر زندگی می‌کرد تا آن را دوباره بشنود؟

ادلاید در سال ۱۹۴۹ همراه با روم رفته و توسط پاپ پیوس دوازدهم در جلسه خصوصی دریافت شد به او رازی که مریم مقدس در هفدهم مه ۱۹۴۴ فاش کرده بود، سپرد.

*******

ششم ظهور

تاریخ: چهارشنبه، هجدهم مه، عید صعود، ساعت ۱۸:۰۰

حضور: حدود هفت هزار نفر

دیدار: مریم مقدس با هشت فرشته کوچک

جمعیت در غیای بوناته سریعاً رشد کرد. همه می‌خواستند دخترک را ببینند و نگرانی زیادی برای امنیت او بود. یک سرژانت روم به گروه کوچکی کمک کرد تا به مکان ظهورها برسند.

از دفتر ادلاید:

«در طول دعا، در مورد مریم مقدس فکر می‌کردم و تقریباً ساعت پنج برای خوردن یک ناهار سبک رفتم تا بتوانم به موقع به مکان ظهورها بروم. دیداری از مریم مقدس توسط دو کبوتر پیش‌گویی شد. مریم با لباس قرمز و پرده سبز پوشیده شده بود، هنوز مانند دیروز توسط فرشته‌های کوچک احاطه شده بود.»

مریم به من لبخند زد سپس سه بار این جمله را تکرار کرد: «دعا و تعزیه». بعداً افزود: «برای گناهکاران فقیر، سخت‌گوسل‌ترین کسانی که در حال مرگ هستند و قلبم را می‌خورند، دعا کنید.»

بسیاری از مردم توصیه کرده بودند تا مریم مقدس پرسید کدام دعای مورد علاقه‌اش است. این آرزو را به او ابراز کردم و پاسخ داد: «دعایی که بیشتر دوست دارم، سبحانک یا مریام است.» پس از گفتن این جمله، مریم آهسته ناپدید شد.»

*******

هشتمین ظهور

تاریخ: جمعه، ۱۹ مه، ساعت ۱۸:۰۰

حضور: حدود ده هزار نفر

بینش: خانواده مقدس

در آن روز کارت‌های مومنان با درخواست‌هایشان به محل ظهور آورده شدند. جمعیت زیادی بود و آدلاید با دشواری بسیار به آنجا رسید. از آن شب، یک پزشک، دکتر الیانا ماگی، همیشه نزدیک دختر کوچک حضور داشت.'

از دفترچه یادداشت‌های آدلاید:

'مانند همه شام‌ها به محل خود رفتم که یک سنگ گرانیتی در آنجا آورده بودند و روی آن هنگام ظهورها می‌ستدم. نقطه روشن را دیدم و درونش حضور خانواده مقدس بود. مریم مقدس پرده‌ای بر سر داشت و لباس آبی پوشیده بود؛ کمربندی سفید دور کمر او پیچیده شده بود؛ گل‌های گلیسیا زیر پاهای او بود و تاجی در دستش قرار داشت. عیسی مسیح هنوز با لباس صورتی رنگ که ستاره‌هایی طلایی روی آن بود، پوشیده شده بود و دستان کوچک‌اش به هم پیوسته بودند. چهره اش آرام و تقریباً خندیدنی بود. یوسف مقدس آرام اما ناخنده بود؛ او لباس قهوه‌ای داشت، از شانه‌هایش یک پارچه قهوه‌ای مانند پالویی فرو ریخته بود و در دست راستش عصای گلدار لاله قرار داشت. فرشتگان کوچک هنوز آنجا بودند.'

مریم مقدس به من نگاه کرد و خندید، اما اولین کسی که سخن گفتم من بودم و با این کلمات آرزو بسیاری را ابراز کردم: "ای مریم مقدس، مردم به من گفته‌اند بپرسم آیا باید کودکان بیمارشان برای شفا آورده شوند."

با صدایی آسمانی پاسخ داد: "نه، لازم نیست همه بیایند؛ کسانی که می‌توانند بیایند و بر اساس قربانیان‌شان درمان خواهند شد یا همچنان بیمار باقی خواهند ماند، اما باید دیگر گناه‌های جدی‌تری مرتکب نشوند." از او خواستم تا معجزه‌ای انجام دهد تا مردم به کلماتش ایمان آورند. پاسخ داد: "همچنین بیایند؛ بسیاری تبدیل خواهند شد و من توسط کلیسا شناخته خواهم شد." سپس با جدیت افزود: "این کلمات را در هر روز زندگی خودت مدیتی کن، از همه رنج‌های تو شجاعت بگیر. مرا دوباره هنگام مرگت دیدم؛ تحت پرده من نگه داری و به آسمان برمی‌گردانی."'

*******

نهمین ظهور

تاریخ: شنبه، ۲۰ مه، ساعت ۱۸:۰۰

حضور: حدود سی هزار نفر

دیدار: خانواده مقدس

آدلاید همراه با کشیش پاروکیه دون چزاره ویتالی و همچنین بینیشان ماریا به برگامو رفت تا از اسقف خبر دهد که رازهایی را دریافت کرده‌است. خاله او به اسقف گفت که آدلاید یک معجزه‌ای را اعلام کرد که در پایان اولین دوره ظاهر شدن‌ها رخ خواهد داد.

آن شب، در غیای، جمعیت زیادی منتظر آمدن آدلاید بودند.

از دفترچه یادداشت‌های آدلاید:

'مانند همه شام‌ها به سنگ رفتم تا از خانوم محبوب انتظار داشته باشم. خانواده مقدس دوباره ظاهر شدند و مادر ما گفت: "فردا آخرین بار هست که با تو حرف می‌زنم، سپس هفت روز وقت داری برای فکر کردن در آنچه گفته‌ام. سعی کن خوب فهمی چون وقتی بزرگتر شدی به آن نیاز زیادی داری اگر بخواهی کاملاً من باشی. پس از این هفت روز چهاربار دیگر بازمی‌گردم." صدایش چنان ملودیک و زیبایی بود که هر چه تلاش کردم برای تقلید کردن، موفق نشدم.

مانند فاتیما، در غیای نیز پدیده‌های آسمانی رخ داد که پیش از این دیده نشده‌بود.

دکتر الیانا ماجی در یک شهادت سوگندینه به تاریخ شانزدهم ژانویه ۱۹۴۶ در برابر کمیسیون اسقف گفت: "آن شنبه روز بارانی بود. با شروع ظاهر شدن، پرتوی نور آفتاب بر سر کودک آمد. چشمانم را بالا بردم و دیدم که یک خط عمودی در آسمان وجود دارد و برای چند دقیقه شعله‌های طلایی و نقره‌ای به زمین می‌باریدند، همه فریاد زدند: معجزه!

دون لوئیجی کورتیزی دربارهٔ پدیده‌های خورشیدی آن شب شنبه نوشت:

"بعضی پرتوی نور غیرعادی دیدند که کودک را شدتاً روشن می‌کرد و بر روی چهره‌ها اطرافش انعکس می‌شد. برخی آفتاب در شکل صلیبی دیده بودند؛ بعضی دیسک خورشیدی را به سرعت چرخانده شده درون یک دایره کوچکتر از نیم متر مشاهده کردند. در لایه‌های پایین‌تر جو، بارانی از ستارگان طلایی و ابرهای کوچک زردی مانند حلقه‌ها دیدند که چنان چگالی داشتند که برخی سعی کردند با دستشان آن را بگیرند. بر روی دستها و چهره‌های حاضرین رنگ‌هایی مختلف دیده می‌شد، بیشتر زرد؛ دستهایی روشن‌روش و گلوب‌های نور در شکل هاست مشاهده شدند...'

*******

نهمین ظاهر شدن

تاریخ: یکشنبه، بیست و یک مه، ساعت هجده

حضور: حدود دویست هزار نفر

بینش: خانواده مقدس

این بینی در آن یکشنبه آخرین بینی از اولین دوره بود. از صبح توده‌ای انسانی به غیای دی بوناته وارد شد. اطراف محل بینی‌ها محصور شده و بعدازظهر چند مرد مستعد چندین بیمار را آنجا قرار دادند. در طول بینی، آدلاید توسط پزشکان حاضر مورد آزمون‌های متعدد قرار گرفت.

از دفترچه یادداشت‌های آدلاید:

این بینی نیز پیش از آن که رخ دهد با پرندگان همراه بود، و در نقطه روشن خانواده مقدس ظاهر شد، همانند روز قبل درون یک کلیسا پوشیده. نزدیک به در اصلی: خرسی رنگ خاکستری، گوسفندی سفید، سگی با پوست سفید دارای لکه‌های قهوه‌ای، اسبی از رنگ معمولی قهوه‌ای. چهار حیوان همه زانو زده بودند و دهانشان را مانند نمازگویی حرکت می‌دادند. ناگهان اسب برخاست و پس از گذشتن نزدیک به کتف‌هایش مریم مقدس بیرون رفت و در تنها راه که به یک میدان گل لاله هدایت می‌کرد، قدم زد اما زمان کافی نداشت تا هرچقدر خواسته بود روی آنها پا بگذارد زیرا یوسف مقدس او را دنبال کرد و برگرداند. وقتی اسب یوسف مقدس را دید سعی کرد نزدیک دیوار اطراف میدان گل لاله پنهان شود. در اینجا با اطاعت خود به دست گرفته شد و همراهی یوسف مقدس، دوباره به کلیسا بازگشت جایی که زانو زد و نمازش را از سر گرفت.

آن روز فقط این واقعه را توضیح دادم که اسب شخصی بد بود که می‌خواست خوب‌ها را نابود کند. الان قادر هستم احساساتی که توسط آن رؤیا در من ایجاد شد بهتر شرح دهیم. در اسب یک شخص غرورمند و شریر دیدم که از تسلط طمع داشت، نماز را رها کرد و خواستار ویرانی گل‌های زیبا این میدان بود تا با پا گذاشتن آنها تازه‌ای و ساده سفیدگی‌شان را مخدوش کند.

باید ذکر شود که در حالی‌که اسب در آن میدان خرابکاری می‌کرد نشان دهنده بدخواهی‌اش بود زیرا سعی داشت دیده نشود. وقتی اسب یوسف مقدس را دید که به دنبالش آمده، از آسیب پنهانی دست کشید و تلاش کرد نزدیک دیوار میدان پنهان شود. هنگامی که یوسف مقدس نزد او آمد با نگاهی شیرین و توبیخ‌آمیز به او نگاه داشت و او را به خانهٔ نماز هدایت کرد. در حالی‌که اسب خرابکاری می‌کرد حیوانات دیگر از نماز دست نکشیدند.

چهار حیوان چهار فضیلت ضروری برای تشکیل یک خانواده مقدس را نشان می‌دهند. اسب یا رهبر که نباید نماز را رها کند زیرا دور از آن تنها قادر به بی‌ترتیبی و ویرانی است. صبر، وفاداری، نرم‌دستی و سکوت را رد کنید که در حیوانات علامتی نمایش داده شده‌اند. در این رؤیا هیچ‌کس سخن نگفت و آهسته همه چیز ناپدید شد.

ن. ب. لکه‌های خاص پوست سگ نشان دهنده وفاداری خانواده‌ای است که فاسد شده‌است. در اصلی کلیسا باز بودن یک علامت آزادیست که خدا به هر مخلوق داده‌است."

آن شب پدیده‌های خورشیدی شگفت‌انگیزی در غیایه دی بوناته و لومباردی رخ داد.

شهادت بسیاری از مردم که در محل اتفاقات بودند یا در شهرک‌ها نزدیک به آن، حدود ساعت شش بود که خورشید از بین ابرها بیرون آمد و با سرعت زیاد خود را چرخاند و پرتوهای زرد، سبز، قرمز، آبی و بنفشی پراکنده کرد که ابرها، زمین‌های کشاورزی، درختان و جمعیت مردم را رنگین کردند. پس از چند دقیقه خورشید دوباره شروع به همان پدیده‌ها کرد. بسیاری مشاهده کردند که دیسک آن سفید شده بود مانند یک نانی، ابرهای هم نظر می‌رسیدند پایین‌تر آمده‌اند بر روی مردم. بعضی در آسمان حلقه‌ای مثل تسبیح دیدند و برخی تصویر بزرگی از بانویی با پوششی بلند دیده شدند. دیگران نیز دورتر بودند اما چهره مریم مقدس را در خورشید مشاهده کردند. بسیاری از شاهدین برگامو گزارش دادند که خورشید پالیده شده بود و همه رنگ‌های قوس قزحی را پراکنده می‌کرد و یک نوار بزرگی زرد با روشنایی شدید دیده شد که عمود بر غیایه دی بوناته پایین آمده بود.

*******

دهمین ظهور

تاریخ: یکشنبه، ۲۸ مه، ساعت ۱۸:۰۰

حضور: حدود ۳۰۰٬۰۰۰ نفر

بینش: مریم مقدس با دو قدیس در کنار خود

آدلاید هفته را در بازدید حاصلخیز و رهایشی در برگامو، همراه خواهران اورسولینه گذراند تا برای اولین بار شرکت در قربانی مسیح آماده شود. بسیاری از زیارتیان با ایمان بزرگ به غیایه دی بوناته آمدند. خبرهای درمان‌های معجزه‌آسا پخش شده بود. آن روز پنجاه‌ومین روز پس از عید پاک بود. آدلاید نخستین بار در مراسم شرکت کرد و توسط خواهران دوباره برگامو برده شد. او بعدازظهر مجدداً به محل ظهورها بازگشت.

از دفترچه یادداشت‌های آدلاید:

'در این روز اولین بار در مراسم شرکت کردم. مانند سایر شب‌ها، من دوباره به محل ظاهر شدن برداشته شدم و نقطه روشن مجدداً ظاهر شد که مریم مقدس را با فرشتگان کوچک و دو قدیس کنارش نشان می‌داد. مریم مقدس به من گفت: "برای گناهکاران سخت‌سر پرستید که دلم از آن‌ها درد دارد زیرا آنها فکر مرگ نمی�دهند. برای پاپ نیز بپرید که زمان سختی را پشت سر گذاشته‌است. او توسط بسیاری مورد سوءاستفاده قرار گرفته و تلاش‌های زیادی بر ضد زندگی‌اش صورت می‌گیرد. من وی را محافظت خواهم کرد و از واتیکان خارج نخواهد شد. صلح خیلی زود خواهد آمد، اما دلم برای آن صلح جهانی که همه به یکدیگر مانند برادرها محبت کنند درد دارد. تنها بدین طریق پاپ کمتر رنج خواهند برد."

مریم مقدس دو کبوتر سیاه در دست داشت که اتحادی را نماد می‌سازند که زوجین باید آنرا داشته باشند تا خانواده‌های مقدسی تحت نظر ماریام تشکیل دهند. هنوز تعلیم می‌دهد که بدون زندگی با اطمینان کامل در دستان مادرانهٔ ماریام، هیچ خانواده‌ای مقدس نیست.

مریم مقدس به من نام دو قدیس را که کنارش بودند فاش نکرد. تنها از طریق الهام داخلی بود که یک آگاهی روشن دربارهٔ اسم‌هایشان داشت: متی و یهودا. اسم یهودا برای من یادگار غمی است چون، حتی اگر بی‌اختیار، ماریام را خیانت کردم. در این ظهور می‌بینم فروتنی عجیب ماریام که با نشان دادن مقدس یهودا به من هشدار داد تا احتراز کنم و دقت داشته باشم در آزمون‌هایی که باید مواجه شدم تا کلام مادرانهٔ او را تأیید کنم که ناخوشاینداً قادر نبودم آنرا حفظ کنم. در دل می‌چشم وزن بزرگ خطای خود را، اما حتی اگر یهودا خیانتکار را تقلید کردم، هنوز می‌خواهم با پیروی از مثال مقدس یهودا به یک رسول و شهید برای عشق عیسی و ماریام تبدیل شوم. متی نیز در قلب من اطمینان نجات ایجاد می‌کند چون او هم گناه‌کار بود اما پس از دنبال کردن عیسی به یکی از رسولانش بدل شد.

دو قدیس لباس بنفش با یک پالتو قهوه‌ای پوشیده بودند. ماریام نیز لباس قرمز و یک چادر سبز داشت؛ بر پیشانی‌اش تاجی شکل بود که با مرواریدهای کوچک روشن رنگ‌های مختلف تزیین شده‌بود. قبل از رفتن، نگاه خود را به دو قدیس کرد، سپس آهسته ناپدید شد.'

ظاهری خورشیدی دوباره رخ داد و نه تنها در غیایه بلکه در مکان‌های بسیار دور از یکدیگر نیز دیده‌شد.

از خبرنامه کلیسایی تاورنولا به تاریخ ژوئن ۱۹۴۴ می‌خوانیم: "در ساعت شش دقیقه‌ای نور خورشید کم شد همراه با یک فلاش مانند برق ناگهانی که ابتدا توسط برخی از بازیکنان بوله بازی دیده‌شد. وقتی به سوی خورشید نظر کردند، سبز را دیدند سپس قرمز روشن و بعداً زرد طلایی و علاوه بر این در حال چرخش سریع بود. مردم پس از مشاهدهٔ چنین منظرهٔ‌ای به خیابان‌ها ریختند...". بعدها با اعترافات ژنرال کارل ولف در ایتالیا مشخص شد که پاپ در خطر جدی تبعید قرار داشت و رم نیز ممکن بود دومین استالینگراد شود.

*******

۱۱ام ظهور

تاریخ: دوشنبه، ۲۹ مه، ساعت ۱۸:۳۲

حضور: حدود ۳۰۰٬۰۰۰ نفر

بینش: مریم مقدس با فرشتگان کوچک

هم در آن دوشنبه، یک جریان مردم به مکان ظهور آمدند. جریانی از بیماران و معلولان چنان شگفت‌انگیز بود که لازم شد سرویس ویژه‌ای از داوطلبان، پرستارها، پزشکان و آمبولانس‌ها سازماندهی شود. چنین بسیاری درمان‌های عجیب در میدان رخ داد که کوریای برگامو دفتر خاصی برای تحقیقات ریتوال تأسیس کرد.

از دفترچه آدلاید:

'در این ظهور نیز مریم معصومه با فرشتگان کوچک ظاهر شد، پوشیده به لباس قرمز و پرده سبز و حضورش توسط دو کبوتر و نقطه‌ای روشن پیش‌گویی شده بود. در دست‌های او هنوز دو کبوتری با پر سیاه بودند و بر بازوی‌اش تسبیح قرار داشت.

مریم معصومه به من لبخند زد و گفت: "بیماران که می‌خواهند درمان شوند باید بیشتر اعتماد داشته باشند و رنج خود را تقدیس کنند اگر خواستار کسب آسمان هستند. اگر این کار را نکنند، پاداشی نخواهند داشت و سخت مجازات خواهند شد. امیدوارم همه کسانی که کلام من را بشنوند سعی کنند تا به آسمان برسند. آن‌ها که بدون شکایت رنج می‌کشند از من و پسرم هر چه خواسته‌اند دریافت خواهند کرد. برای روح‌های بیمار بسیار دعا کنید؛ پسرم عیسی بر صلیب مرد تا آنان را نجات دهد. بسیاری کلمات من را نمی�دیده‌اند و به همین دلیل دردسر دارم."

هنگامی که مریم معصومه دست خود را به دهان برد تا با انگشت شست و انگشت کوچکش یک بوسهٔ فرستاد، دو کبوتر کوچولو اطراف او پرواز کردند و همراه مریم معصومه بودند هنگامی که آهسته دور شد.

*******

دوازدهمین ظهور

تاریخ: سه‌شنبه، ۳۰ مه، ساعت ۱۸:۵۰

حضور: حدود ۲۵۰٬۰۰۰ نفر

دیدار: مریم معصومه با فرشتگان کوچک

آن روز گرمای شدید بود. علاوه بر گرما و خستگی، فشار جمعیت که ترسناک به پارچهٔ حائل می‌زدند تحمل ناپذیر بود.

از دفترچه آدلاید:

'در این ظهور مریم معصومه به من ظاهر شد پوشیده به لباس صورتی با روسری سفید. در دست‌های او کبوترهای سیاه نبود و تنها فرشتگان کوچک اطرافش بودند.

با لبخندی که بیشتر از مادرانگی بود، به من گفت: "دوست‌داشتنیم، تو همه‌چیز من هستی، اما اگرچه در دل من گنجینهٔ عزیز داری، فردا تو را در این دشت اشک و رنج ترک می‌کنم. دوباره تو مرا هنگام مرگت خواهی دید و پوشیده به پردهٔ من تو را به آسمان برده‌ام. با تو هم کسانی که تو را فهمیدند و رنج کشیدند خواهد آمد."

او برکت داد و سریع‌تر از سایر شب‌ها دور شد.

*******

۱۳امین ظهور

تاریخ: چهارشنبه، ۳۱ مه، ساعت ۲۰:۰۰

حضور: حدود ۳۵۰٬۰۰۰ نفر

بینش: خانواده مقدس

جریان زائران از همه جا بدون وقفه در طول شب ادامه داشت، به حدی که مقامات بسیار نگران نظم عمومی بودند. تخمین زده می‌شود که تا ۹۰٬۰۰۰ نفر از پیمونت آمده‌اند، بسیاری از آنها پیاده. آن عصر خورشید داغ بود و جمعیت زیاد بود. حدود ساعت ۶:۳۰ بعدازظهر، آدلاید توسط یک کمیسر به مکان ظهورها منتقل شد. آدلاید در شکمش درد شدید احساس کرد. پزشکان با یکدیگر مشورت کردند. despite her suffering, هیچ‌کس نمی‌توانست او را متقاعد کند که خانه برود. سپس، ناگهان و با دشواری از پا خاست و شروع به دعا کردن کرد. پس از مدتی، گفت: "اکنون می‌آید!" یک نفس عمیقی گرفت و چشم‌هایش روشن و تابان شد. خانواده مقدس آنجا بودند.

از دفترچه یادداشت آدلاید:

'مریم معصومه در این روز ساعت هشت ظاهر شد. مانند اولین ظهور پوشیده بود. می‌خندید اما خنده‌اش همان زیبایی نداشت که در سایر شب‌ها داشت، ولی صدایش نرم بود.'

به من گفت: "پسرکم عزیز، از ترکت پشیمان هستم، لیکن ساعت من گذشته‌است. اگر مدت کوتاهی مرا ندیده باشی، ناامید نشو. به آنچه گفته‌ام فکر کن؛ در ساعتی که می‌مری، دوباره خواهم آمد. در این دشت واقعی غمی‌ها، یک شهید کوچک خواهی بود. ناامید نشو، من آرزو دارم زودتر برتری یابم. برای پاپ دعا کنید و به او بگویید شتاب کند زیرا می‌خواهم همه را در این مکان محترمانه باشم. هر آنچه از من خواسته شود با پسرم مداخله خواهم کرد. اگر شهادتت خوشحال باشد، پاداش تو خواهی بود. کلمات مرا برایت در آزمونش به راحتی خواهد داد. تمام چیزها را با صبر تحمل کن تا همراه من به بیشت برسی. کسانی که قصد دارند توبی درد برساندند، مگر اینکه قبلاً اصلاح و پشیمانه شوند، به آسمان نخواهند رفت. خوشحال باش، دوباره یکدیگر خواهیم دید، شهید کوچک."

یک بوسهٔ شیرین و نرم را بر پیشانیم احساس کردم، سپس مانند سایر شب‌ها ناپدید شد.'

ن. ب.. هر بازدید مریم معصومه توسط دو کبوتر سفید پیش از آن بود. مادونا همیشه گل‌های گلیسیا سفید در پای خود داشت.'

در ۳۱ مه نیز پدیده خورشیدی در غیای و مکانهای دیگر مشاهده شد. بسیاری از شفاءها نیز در این روز رخ داد.

منابع: www.abbapadre.it & www.bergamonews.it

---------------------------------

منابع:

➥ MensageiraDaPaz.org

➥ www.AvisosDoCeu.com.br

متن این وب‌سایت به طور خودکار ترجمه شده است. از هرگونه خطا پوزش می‌طلبیم و لطفاً به ترجمه انگلیسی مراجعه کنید